یک ذکری داشت که همیشه و در همه حال آن را می خواند : نیست در این عالم جز تو پناهی . به حالت مداحی هم می خواند.
گاهی می گفتم : نبی الله ! تو چیز دیگری بلد نیستی بخوانی ؟
می گفت : غیر از این چیزی نیست .
جثه لاغری داشت ، اما مثل کوه مقاوم بود .مجروح شده بود و در بیمارستان بستری بود. دوره ی درمانش را نیمه کاره رها کرد و آمد برای عملیات . می دانستیم خیلی درد می کشد اما آمد چون می ترسید تا از کاروان عشق جا بماند.
راوی:حاج یوسف غلامی